علل غیربیولوژیک تنفر
موضوع مصاحبه : علل غیربیولوژیک تنفر از دیدگاهی انسانشناسانه و زیستشناسانه
مصاحبه شونده : پروفسور مایکل روس، فیلسوف علم و زیستشناسی https://foujaninstitute.com/1400/09/18/michael-ruse/
مصاحبه گر و مترجم : معصومه شاهگردی، مترجم و پژوهشگر در فلسفۀ دین، زیستشناسی و جنسیت https://foujaninstitute.com/1400/12/01/masoume-shahgordi/
تاریخ مصاحبه: بهمن 1400
- سلام پروفسور. خیلی خوشحالم که امروز دوباره شما را میبینم. عذرخواهی میکنم اگر بدلیل برخی از هماهنگی ها، اذیت شدید. در خدمت تون هستیم. لطفا بفرمایید.
سلام. صحبت من راجع به انسانشناسی بیولوژیک خواهد بود. اما فکر کردم که بهجای گفتن موارد کلی، بهتر است در مورد یک موضوع مشخص صحبت کنم. بنابراین قصد دارم در مورد تنفر صحبت کنم. به چه دلیل، آدمها از یکدیگر متنفر میشوند. باید بگویم که کتابی نوشتهام که تا ۳-۲ ماه دیگر در انتشارات دانشگاه آکسفورد منتشر میشود. و دقیقاً راجع به همین موضوع است. … پس از اتمام صحبتهایم خوشحال میشم که میتونید راه ارتباطی با من رو پیدا کنید. و اگر کسی علاقمند هست بسیار خوشحال خواهم شد زمانش که رسید یک نسخه از کتاب را برایشان بفرستم.
- خیلی از شما ممنونیم.
-پس شروع کنیم. چرا از یکدیگر متنفر میشویم؟ یک بررسی زیستشناسانه و مردمشناسانه. بسیار خب؛ بیایید با نسل بشر شروع کنیم. میدانیم که ما از نسل میمون هستیم. نه میمونهای امروزی؛ لیکن میمونها. ما از آنها جدا شدیم. احتمالاً ۷ میلیون سال پیش. و حتی شاید ۵ میلیون سال پیش. در آن زمان، بشر در آفریقا بود. و اتفاقی که افتاد این بود که آن انسانها یا بهتر است بگوییم حیواناتی که بعدها انسان کامل شدند از جنگلها خارج شدند و به دشتهای مسطح رفتند.
تصویر من و اسلایدها را با هم دارید؟
- بله
بسیار خب. خب، بگذارید دوباره شروع کنم. موضوع صحبت من دلیل تنفر انسانهاست. و ارائه توضیحی زیستشناسانه و انسانشناسانه برای این موضوع. قصد دارم در مورد انسانشناسی بیولوژیک صحبت کنم. همانطور که گفتم قصد دارم در مورد یک نمونه مشخص صحبت کنم. به جای اینکه تصویری کلی و اجمالی ارائه دهم. بنابراین قصد دارم در مورد تنفر صحبت کنم. همانطور که گفتم و باز هم تکرار میکنم کتابم درباره این موضوع تا حدود ۳ ماه دیگه چاپ خواهد شد و هر کسی که علاقمند است میتواند اسم و آدرساش را برای من ایمیل کند و من خوشحال میشوم که یک نسخه از کتاب را براش بفرستم. این کاری است که خودم دوست دارم انجام دهم بنابراین نیازی نیست از من تشکر کنید. چرا که من به عنوان یک مدرس و معلم، معتقد به بهاشتراکگذاری دانش و اطلاعات هستم. بنابراین درواقع این کار همانقدر که برای شماست، برای خود من هم هست. پس متوجه منظور هم هستیم. بسیار خب، بهتر است ادامه دهیم. لطفا به اسلاید بعدی برید.
بسیار خب. ما انسانها از نسل میمونها هستیم. همه بر این موضوع متفقالقول هستند. چه زمانی؟ پنچ تا هفت میلیون سال پیش. تا آن زمان، ما هم مثل بقیه میمونها در جنگلها بودیم. و بعد احتمال میدهیم که چه اتفاقی افتاد؟ احتمالاً به این دلیل که جای کافی برای زندگی همه وجود نداشت، اجداد ما جنگلها را به مقصد دشتها ترک کردند. و خیلی زود دوپا شدند و توانستند روی دوپا راه بروند. به جای چهار دست و پا، مثل سگ و در همین حین مغز انسان هم شروع به رشد کرد. و حالا مغز انسان امروزی به اندازه ۱۳۰۰ تا ۱۴۰۰سانتیمتر مکعب بزرگی دارد. در حالی که در میمونها به اندازه ۳۰۰ تا ۴۰۰ سانتیمتر مکعب است. در نتیجه این را تکامل انسان مینامیم.
…حالا٬ نکته بعدی
اسلاید بعدی
اتفاقی که افتاد این بود که به مدت پنج سال، انسانها در گروههای کوچک ۵۰ نفره در دشت های آفریقا زندگی کردند. و همینطور که میبینید لباسها و وسایل خیلی سطح بالایی داشتند. انسانها در آن زمان صرفاً وحشی و بیتمدن نبودند. و در همان زمان هم به تدریج، در حال تکامل به شکل شناختهشدۀ انسانها بودند.
بعدی لطفاً.
سؤال اینجاست که چه شکلی بودیم؟ خیلیها بر این عقیده که به دهه ۱۹۵۰ برمیگردد هستند که انسانها در اصل میمونهای قاتل بودند. گمان میکنم بعضی از شما این تصویر را دیده باشید. تصویری از فیلم ۲۰۰۱: اودیسه فضایی. این تصویر میمون قاتل است. خیلیها اینطور احساس میکنند که ما میمونهای قاتل بودیم و هر کار خوبی که انجام میدهیم در نتیجۀ غلبه بر این ویژگی است. اینکه ما در اصل میمونهای قاتل هستیم و با دیدن دیگری، فقط میخواهیم او را بگیریم و تکهتکه کنیم. چراکه این ذات طبیعی ماست. اما به دلیل وجود فرهنگ الان آدم صمیمی و خوبی هستم. بسیار خب، اسلاید بعدی لطفاً
خب، امروزه انسانشناسان بیولوژیک بر این باورند که داستان میمون قاتل حقیقت ندارد. و زمانی که ما در جوامع شکارچی-گردآورنده بودیم بواسطۀ همکاری و مشارکت با یکدیگر توانستیم بقاء پیدا کنیم. با همکاری و همینطور با دوری از دیگرانی که ممکن بود به ما صدمه بزنند. ممکن است بگویید بسیار خب، اما مگر ما میمون نیستیم؟ بله هستیم.
ولی نزدیکترین خویشاوندان ما شامپانزهها هستند. ما از آنچه شامپانزهها به گوریلها نزدیک هستند، به آنها نزدیکتر هستیم. و اینها به طور دقیقتر شامپانزههای کوتوله یا بونوبوها هستند. و اینها اصلاً خشن نیستند. همینطور که میبینید خیلی هم مهربان هستند. در حقیقت میزان روابط جنسی بین آنها خیلی بیشتر از دفعاتی است که نزاع میکنند. شاید فکر کنید دارم شوخی میکنم اما وقتی نزاع میکنند بهترین راهحلشون برای حل این مسئله، برقراری رابطه جنسی با یکدیگر است. اینها اینطور هستند. البته منظور من این نیست که ما هم مثل آنها هستیم.
بعدی لطفاً.
اما این موضوع که ما با یکدیگر همکاری داریم، چیز عجیبی نیست. نباید گفت که پس چرا مثل میمونها نیستیم؟ و از این حرفها. ما هم مثل میمونها از حس همکاری برخوردار هستیم. اما چرا اینگونه هستیم؟
به این دلیل که بنابر نظریه داروینی، موفق به بقاء و زادوولد شدیم. اینطور توانستیم با یکدیگر کنار بیاییم. ما خیلی قوی نیستیم. یا دندانهای بزرگی نداریم. و پنجه و این جور چیزها نداریم. اما چیزی که داریم، توانایی همکاری با یکدیگر در یک گروه است. و همین موجب موفقیت ما در تکامل شد. انسانها چرا کار میکردند؟ به این معنا که چرا بقاء پیدا کرده و زادوولد کردیم؟ نه به این خاطر که همیشه مشغول نزاع بودیم، بلکه به این خاطر که در یک گروه با بقیه همکاری داشتیم.
بسیار خب٬ بعدی لطفاً
بعد چه اتفاقی افتاد؟ مشکل از کجا شروع شد؟ اگر ما آدمهای خیلی خوبی بودیم پس چرا جنگ داریم؟ چرا تعصب داریم؟ چرا مسیحیهایی داریم که از مسلمانها متنفر هستند؟ چرا آلمانیهایی داریم که از یهودیها متنفر هستند؟ چرا انگلیسیها از هرکس که انگلیسی نیست، متنفر هستند؟ مسئله برگزیدگی. و مهمتر از همه؛ چرا مردانی داریم که زنها را سرکوب میکنند؟ اگر آدمهای خیلی خوبی بودیم چطور این مسائل پیش آمدند؟
پاسخ این است که ده هزار سال پیش، ونه ده میلیون سال پیش، تنها ده هزار سال پیش، کشاورزی رونق گرفت. و کشاورزی در آن زمان به چه معنا بود؟ به این معنا بود که بلافاصله یک رشد جمعیتی عظیم رخ داد. ناگهان انسانها از موجوداتی کمیاب به موجوداتی متداول تبدیل شدند.
بعدی لطفاً
خب٬ اینجا را ببینید. به تصویر سمت راست نگاه کنید. خیلی خیلی جالب هست. حتماً به این تصویر نگاه میکنید و با خودتان فکر میکنید چرا او دارد چنین تصویری را به من نشان میدهد؟ این که فقط چندتا مستطیل خالی است. حدود بیست تا فضای خالی. به چه دلیل بیست تا فضای خالی را نشان من میدهد؟
اما نباید اینطور به این تصویر نگاه کنید. باید تصویر را برگردانید. و به مستطیل گوشه سمت راست بالا نگاه کنید. این یکی مربوط به دوران اخیر است. بله٬ بالا٬ همینه. درسته٬ همین
به بقیه آنها نگاه کنید. این تصویر نمایانگر جمعیت جوامع شکارچی-گردآورنده در دشتهای آفریقا در مدت صدها هزار سال هست. هیچ افراد دیگری وجود نداشتند. تعداد آنها خیلی خیلی کم بود. در نتیجه نیازی به جنگ و این چیزها وجود نداشت. اگر اقوام دیگری دیده میشدند ممکن بود با آنها مذاکره کنیم اما عمدتاً از آنها دوری میکردیم. و بعد… ده هزار سال پیش. و اگه به گوشه سمت راست بالای تصویر نگاه کنید، همانطور که گفتم برای دید درست، باید تصویر را بچرخانید در گوشه سمت راست بالا میبینید که جمعیت به طور ناگهانی رشد کرد. ناگهان بشر در دنیای کاملاً متفاوتی قرار میگیرد. و از دنیایی که در آن موجود کمیابی بود به دنیایی که به موجودی متداول تبدیل میشود٬ قدم میگذارد. همانطور که گفتم این تصویر بسیار جالب توجهی است. وقتی به آن نگاه میکنید میگویید به چه دلیل او چنین چیزی را نشان من میدهد؟ اما با تشریح و توضیحاش متوجه میشوید که چه تصویر شگفتانگیزی است. ما از هیچی به همه جا راه پیدا کردیم.
بعدی لطفاً
پس چه اتفاقی افتاد؟ اول از همه باید گفت که کشاورزی به چه معناست. اولاً یعنی اینکه جمعیت زیادی وجود دارد. و همه در حال رقابت برای بدست آوردن فضا هستند. و البته یعنی داشتن اجناسی که ممکن است بقیه بخواهند آن را از شما بگیرند. درواقع اگر شما شکارچی-گردآورنده باشید٬ اساساً دارایی مهمی ندارید. در نتیجه نیازی به جنگ با بقیه گروهها نیست. ممکن است بتوانید زنان آنها رو بگیرید. اما نه ملک و زمینی وجود دارد و نه دام و چیزهایی از این قبیل. ناگهان بشر صاحب همه این چیزها میشود. داریم در مورد ده هزار سال پیش صحبت میکنیم. و در آن زمان است که بشر شروع به نزاع مسلحانه با دیگری میکند. به عبارتی تصویر جنگ بسیار مشهوری را در اینجا میبینید. تصویری از جنگ جهانی اول یا جنگ بزرگ. این تصویر در اولین روز از نبرد سُم گرفته شده که در یکم ژوئیه سال ۱۹۱۶ رخ داد.
در این نبرد بیست هزار سرباز جوان انگلیسی کشته شدند. و چهل هزار نفر زخمی شدند. بیست هزار مرد جوان در یک روز در حال مبارزه کشته شدند. و در تصویر بعدی به شما نشان میدهم که چرا این، واقعهای شخصی برای من است.
بعدی
این تصویر پدربزرگ من است. پدربزرگ من گروهبان بود. اما او در جنگ کشته نشد. بلکه با گاز سمی شیمیایی شد. در روز اول. او قبل از تولد من از دنیا رفت. و تا روز مرگاش در رنج و عذاب بود. بخاطر حضور در نبرد سُم در اول ژوئیه ۱۹۱۶ . من سالهای زیادی در کانادا زندگی کردم. و کانادا هم در آن نبرد کشتههای زیادی داد. و تا امروز٬ یکم ژوئیه در کانادا به عنوان روز یادبود نبرد سُم گرامی داشته میشود. به یاد تمام مردان جوانی که کانادا را ترک کردند به انگلستان رفتند. به فرانسه رفتند. و جان خود رو از دست دادند. چرا چنین تغییری رخ داد؟
چیزی که من سعی دارم توضیح دهم این است که چنین چیزی جزئی از بیولوژی ما نیست. بلکه به این دلیل رخ داد که فرهنگ، وارد زیست ما شد. و موقعیتی را بوجود آورد که برای حضور در آن به تکامل نرسیده بودیم. به عبارتی، ما به نحوی مشخص تکامل یافته بودیم. و بعد شرایط عوض شد و ما نتوانستیم آن را مهار کنیم. بنابراین از موجودی صلحطلب بدل به موجودی جنگجو شدیم.
بعدی لطفاً
خب٬ زمانی که در گروههای کوچک شکارچی-گردآورنده بودیم٬ چطور عمل میکردیم؟ در تصویر سمت چپ٬ وقتی با خودیها زندگی میکردیم به نفع همدیگر کار میکردیم. فرض کنید شما عضوی از گروه من هستید و مثلاً زمین میخورید و زخمی میشوید. در آن صورت من به عنوان عضو دیگر گروه شما را جزئی از گروه خودم میدانم و به کمک شما میآیم و اگر خودتان قادر نباشید، تصمیم میگیریم تا در غذا خوردن و این چیزها کمکتان کنیم. و اگر چنین اتفاقی برای من بیفتد شما هم در حق من همین کار را میکنید. اما غریبهها چطور؟ افراد دیگر گروهها چطور؟ غیرخودیها؟ ممکن است لزوماً از آنها متنفر نباشید ولی کمکشان نمیکنید. چون جزئی از گروه شما نیستند. تعهد شما و طوری که به بقاء و زادوولد ادامه میدهید بواسطه انسان بودن است.
اینجا تصویری از غیرخودیها داریم که دیگر گروهها هستند. برای مثال نژادپرستی و خودبرتربینی… و تصویر بعد … نوشته ضد مذهب. حالا توجه کنید. روی پلاکارد نوشته اسلام فرقه سیاسی کسانی است که شستشوی مغزی داده شدهاند و یک مذهب نیست. خصومتی که وجود دارد.. حتی اگر ما مذهب کوچک خودمان را داشتیم و گروه دیگر مذهب خودش را داشت برای کسی چندان مهم نبود. چون فرسنگها بینشان فاصله وجود داشت. و اتومبیل یا هواپیمایی وجود نداشت که با آنها به دیدنشان برویم. اهمیتی هم نداشت. اما الان به قدری همه به هم نزدیک شدیم که دور شدن از بقیه امر محالی شده است. در نتیجه تعصب بوجود آمد و فرقههای ضدمذهبی ظهور کردند.
بعدی
و یهودیها. این تصویری از یکی از اردوگاههای کار اجباری است. احتمالاً در آشویتس گرفته شده؛ در سال ۱۹۴۵ زمانی که آمریکاییها و روسیها محل اردوگاهها را پیدا کردند. و از آنها عکس گرفتند. این افراد یهودی هستند. موضوع این است که در آلمانیها یک جور ژن تنفر از یهودیها وجود ندارد. چنین ژنی وجود ندارد. انگلیسیها ژنی ندارند که به آنها بگوید از همه متنفر باشند. اما اتفاقی که افتاده این است که تعصب درون ما ریشه گرفته است. همه ما نزدیک به هم زندگی میکردیم. فرهنگ این مسائل را بر خلاف بیولوژی ما بوجود میآورد و باعث چنین رخدادی میشود.
بعدی لطفاً
این یکی به نظرم خیلی جالب است. تسلط بر زنان. حدس میزنم همسرتان با شما اینطور رفتار نمیکند. اینطور نیست که وقتی به خانه برمیگردید شوهرتان بگوید که این قفس را روی سرت بگذار و بیا برویم پیادهروی. من هم کلاه به سر و چوبدستی به دست، پشت سرت هستم و تو جلوتر راه برو. هرگز . خب باید پرسید چرا امروزه اینطور نیست؟
…دویست سال پیش
- آیا این تصویر بر اساس واقعیت هست؟؟؟
اوه٬ بله. مطمئنم که در انگلستان این کار را انجام میدادند. این هم یک کار وحشتناکی است که انگلیسیها میکردند. اما چیزی که میخواستم به آن اشاره کنم این است که من الان در حال سخنرانی هستم٬ ولی جنسیت میزبان این برنامه چیه؟ خب٬ شما مرد هستید؟ خیر. زن هستید؟ بله٬ بله. خب واضح است که از یک زمانی چیزها تغییر کردند. و چرا چیزها تغییر کردند؟ به این دلیل که زمانی که ما شکارچی-گردآورنده بودیم. و در دشتها زندگی میکردیم. همه ملزم به کار کردن بودند.
خب٬ بعدی لطفاً
زمانی که در دشتها بودیم٬ غیرممکن بود که زنها نخواهند کاری کنند. و من میخواهم درباره اتفاقی که در این برهه افتاد صحبت کنم. اما بگذارید به مسئله جنگ برگردیم.
در نیمه اول قرن بیستم ما دو جنگ جهانی بسیار بد را تجربه کردیم. جنگ بزرگ یا جنگ جهانی اول، از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ و جنگ جهانی دوم از سال ۱۹۳۹ تا ۱۹۴۵. در جنگ جهانی اول، آلمان در برابر فرانسه٬ روسیه٬ بریتانیا و بعدتر آمریکا و در جنگ جهانی دوم، آلمان در برابر فرانسه٬ روسیه٬ بریتانیا و بعدتر آمریکا بود و در عین حال، آمریکا با ژاپن میجنگید. این جنگها جهانی بودند. و ما دو جنگ بسیار بد جهانی داشتیم. از دهه ۱۹۵۰ هم جنگ هایی داشتیم. همیشه جنگی در جایی برقرار است. لازم نیست این را به شما مردم در ایران بگویم. اما با این حال، جنگهای بزرگ دیگری رخ ندادند. دلیلش چیست؟
چراکه میبینیم که جنگها را فرهنگها بوجود آوردند. فرهنگهایی که خودشان را بر ذات بیولوژیک ما تحمیل کردند. و ما آمادگیاش را نداشتیم. در نتیجه ما سعی داریم فرهنگ را وارونه کنیم تا جنگ به امر نادری تبدیل شود. … و یکی از روشهای انجام این کار …
بعدی لطفاً
پس از جنگ جهانی دوم پدیدار شد. در اواخر دهه ۱۹۴۰. با تأسیس سازمان ملل متحد. … و هدف از تأسیس سازمان ملل متحد این بود که افراد گرد هم بیایند و بتوانند درباره این مسائل صحبت کنند. و بحث و مذاکره کنند. بنابراین من نمیگویم که ما بر جنگ غلبه کردیم. قطعاً اینطور نیست. اما قدم در مسیر یک تغییر بزرگ گذاشتیم.
بعدی لطفاً
خب٬ زنان چطور؟ در روزگار قدیم زنان اقوام شکارچی-گردآورنده باید نقش خودشان را ایفا میکردند. سپس چه اتفاقی افتاد؟ ظهور کشاورزی
بعدی لطفاً
و با کشاورزی جمعیت به سرعت رشد کرد. خانوادهها پرجمعیتتر شدند و زنان به ماشینهای فرزندآوری تبدیل شدند. و تمام وقتشان را به مراقبت از فرزندانشان سپری میکردند. در حالی که مردها در خارج از خانه به کار خودشان میپرداختند. …اتفاقی که در طی ۱۰۰ یا ۵۰ سال اخیر افتاده این است که …
بعدی لطفاً
این است که اولاً ما آن را وارونه کردیم. و تجهیزاتی ساختیم که ما را از زحمت بیشتر معاف میکنند. تا زنان مجبور نباشند تمام وقت مشغول رخت شستن و تمیزکاری باشند. در نتیجه زنان وقت آزاد پیدا کردند.
بعدی لطفاً
همینطور قرصهای ضدبارداری را ساختیم. تا پس از ازدواج بلافاصله مشغول بزرگ کردن ۱۰ فرزند نباشند. به این ترتیب میتوانید اگر بخواهید تنها دو فرزند داشته باشید. بنابراین از سلطهپذیری زنان کاسته شد. و دیگه درجه دوم حساب نمیشوند.
بعدی لطفاً
در حقیقت زنان حالا برابر با مردان هستند. و اصلاً تعداد زنان شاغل به تحصیل در دانشگاههای بریتانیا٬ کانادا و ایالات متحده حالا بیشتر از مردان است. پس بگذارید اینطور صحبتام را به پایان برسانم.
بیولوژی از ما انسانهای شکارچی-گردآورنده ساخت و گذاشت موجوداتی اجتماعی باشیم. سپس کشاورزی رونق گرفت. جمعیت زیاد شد و انسانها به همدیگر نزدیکتر شدند. و بواسطۀ این تغییر٬ از جنگ و تعصب سربرآوردند. اما چون این مسئله ناشی از فرهنگ است و نه بیولوژی بشر، امکان وارونهسازی آن وجود دارد و این کاری است که سازمان ملل متحد انجام میدهد. و حق تحصیل برای زنان. و من مایلم اینطور تصور کنم که از حالا به بعد زنان با مردان برابر خواهند بود. و این پایان صحبتهای من درباره انسانشناسی بیولوژیک است. خیلی از شما ممنونم.
- خیلی ممنون
روزهای روشنتری در راه هستند. باعث افتخار من بود.
بی نهایت از شما ممنونیم٬ پروفسور
با شما خداحافظی میکنم
خیلی ممنون از حضورتون
باعث افتخار ما بود